گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
آیات الاحکام
جلد دوم
کتاب الجنایات



اشاره
این کتاب در بیان جنایاتست و جنایۀ در لغت بمعنی گناه کردنست و در عرف شرع قتل یا جرحیست که موجب قصاص یا دیت
شود و در او ده آیتست:
سورة المائدة آیه 32
الایۀ الاولی قوله تعالی فی سورة المائدة مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما
قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً. یعنی از جهت کشتن قابیل هابیل را حکم کردیم بر اولاد یعقوب علیه السّلام
آن که هر کس که بکشد شخصی را بغیر حق بیآن که آن شخص کس دیگر را به ناحق کشته باشد یا فسادي کرده باشد در زمین
که شرعا مستحق قتل شده باشد مثل لواطه پس گویا که کشته است همه مردم را و هر که زنده گرداند و خلاص کند شخصی را از
و ذلک اشارتست به آن چه در سابق «1» کشته شدن پس گویا زنده گردانیده است همه مردم را. بدان که اجل بمعنی سبب است
و من ابتدائیست زیرا که ابتداي چیزي از سبب و علت او باشد و جار و مجرور «2» آیت مذکور شده و آن قتل قابیل است هابیل را
متعلق است بکتبنا و تقدیم یافته بر او از جهت افاده تخصیص.
1) بلکه اجل بمعنی جنایت است __________________________________________________)
(یقال: اجل علیهم شرا یاجله اجلا اذا جنی علیهم جنایۀ و قال الزجاج فی معنی الآیۀ من جنایۀ ذلک و ذلک اشارة إلی قتل احد ابنی
آدم اخیه). ( 2) در آیه شریفه بلکه در کلیه آیات قرآنی تصریح به قابیل و هابیل نیست بلکه بعنوان ابنی آدم تعبیر فرموده است.
[.....] آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 682 و مراد از (کَتَبْنا) حکم و ایجابست یعنی حکم کردیم و واجب گردانیدیم بر بنی
اسرائیل آن که هر کس که کسی را بغیر حق بکشد قاتل را بکشند و مراد از نفس نفس محترمه است یعنی بکشد صاحب نفس
محترمه را که مؤمنانند بیقصاص نفس محترم دیگر یا حدي از حدود اللَّه و ظاهرا تشبیه قتل یک نفس بقتل جمیع مردم از جهت
1» مبالغه است در قبح قتل بغیر حق. پس آیت مذکوره دلالت میکند بر تحریم قتل بغیر حق و مبالغه در آن
صفحه 313 از 346
سورة البقرة آیه 178
الایۀ الثانیۀ قوله تعالی فی سورة البقرة یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصاصُ فِی الْقَتْلی الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثی بِالْأُنْثی
فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسانٍ ذلِکَ تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ رَحْمَ ۀٌ فَمَنِ اعْتَدي بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ
أَلِیمٌ یعنی اي گروه مؤمنان واجب گردانیده شده است بر شما قصاص کردن قاتل و کشتن او در حق انواع کشتها کشتن مرد آزاد به
سبب کشتن مرد آزاد و کشتن غلام به سبب کشتن غلام و کشتن زن به سبب کشتن زن پس کسی که عفو کرده شود از براي او از
جانب برادر دینی او که ولی مقتولست چیزي از جنس عفو پس حکم او پیروي کردنست برادر عفو کننده خود را بطریق شرع و اداء
حق او به نیکویی بغیر قصاص به عفو ولی مقتول سبک کرد نیست کار را بر مردم از پروردگار
1) آیه شریفه هر چند در مقام اخبار __________________________________________________)
از حکم قتل عمدي و وجوب قصاص در شرع سابقست ولی به مقتضاي سیاق آیات به مؤنت استصحاب حکم شرع سابق و به قرینه
اجماع منقول حکم قصاص مذکور ثابت در شرع اسلامی است خصوصا بعد قوله وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ بَعْدَ
ذلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ). یعنی به تحقیق آمد به ایشان پیغمبران ما با احکامی واضح سپس بسیاري از ایشان اسراف در روي زمین
کردند به جهت این که حکم قتل عمدي از احکامی است که پیغمبران به همگی پس از تشریع اولی آن را ابلاغ کردند و بنا بر این
مادامی که ناسخ آن در دین اسلامی پیدا نشده محکوم به ثبوت است در دین الهی فافهم. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص:
683 شما و مهربانست از او نسبت به ایشان که ظلم کند و بکشد قاتل را بعد از عفو پس مر او راست عذاب دردناك. سبب نزول
این آیت آن بود که در زمان جاهلیت میان دو قبیله از قبایل عرب خونها واقع شده بود و یکی از ایشان غالب بود بر دیگري آن که
غالب بود سوگند خورد که بکشد از آن دیگري آزاد را به جاي بنده و دو مرد را به جاي یک مرد چون اسلام ظاهر شد مرافعه
نمودند نزد پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم. پس این آیت نازل شد پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم امر کرد ایشان را به آن که
در قصاص مساوات را مرعی دارند. و قصاص در لغت بمعنی مقاصه است یعنی گرفتن چیزي در بدل چیزي. و در شرع قتل نفس
است در مقابل قتل نفس یا قطع عضوي در مقابل قطع عضوي و مناسبت میان معنی شرعی و لغوي ظاهر است. و قول او (القتل)
متعلق است به کتب و قتلی جمع قتیل است یعنی در حق مقتولان بنا حق. و قول او (الْحُرُّ) بدل یا عطف بیان است از قصاص بتقدیر
مضاف یعنی قتل الحر و قول او (بِالْحُرِّ) بتقدیر مضاف متعلق است به کتب و برین قیاس است قول او. و العبد بالعبد و الانثی بالأنثی و
عطف است بر او. و دور نیست که کلمه فی در قول او (فِی الْقَتْلی بمعنی علیت و سببیت باشد تا موافق شود بقول او بالحر و نظایر او
تفصیل فی القتلی باشند و الحر و نظایر او تفصیل القصاص. و تخصیص حر بحر و عبد بعبد و انثی به انثی به جهت مناسبت به سبب
نزول است نه آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 684 به جهت تخصیص حکم زیرا که جایز است به اتفاق قتل عبد به سبب قتل
حر و قتل انثی به سبب قتل رجل بطریق اولی لیکن جایز نیست نزد اصحاب ما قتل حر به سبب قتل عبد و جایز است قتل رجل به
سبب قتل انثی با رد فاضل دیت بنا بر روایات نبویه و امامیه علیهم السلام، و قتل حر بحر و نظایر او مشروط است به شرایط معتبره در
قصاص مثل مساوات در اسلام و عقل و بلوغ و غیر آن. و مراد از اخیه برادر دینی اوست و او عبارتست از ولی مقتول و تعبیر ازو به
اخیه ترغیب است او را به عفو به مقتضاي اخوت و قاتل را به اتباع بمعروف و اداي به احسان. و مراد از شیء شیء من العفو است از
قبیل اسناد فعل به مصدر یعنی عفو کرده شود چیزي از جنس عقوبۀ شیء من الجنایۀ زیرا که عفو متعدي شود به جانی و جنایت
جدا جدا به عن و هر گاه بهر دو متعدي شود بلام و به جنایت متعدي شود به عن چنانکه گویی (عفوت عن زید و عفوت عن ذنبه
عفوت له عن ذنبه). پس اگر مراد از شیء شیء من الجنایۀ میبود عن شیء میگفت و عفو ولی مقتول از قاتل عامتر است از آن که
مطلق باشد بیعوض یا بشرط دیت باشد و اینجا مراد قسم اخیر است به قرینه قول او (فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ) زیرا که در قسم اول چیزي
بر جانی لازم نشود و قول او فاتباع خبر مبتداي محذوفست یا فاعل فعل محذوف یعنی (فحکمه اتباع یا کتب علیه اتباع) است یا
صفحه 314 از 346
واجب گردانیده شده است برو اتباع. و مراد از معروف وجه مشروع است یعنی دادن دیت بینقصان و بیانتظار. و مراد از اداء به
احسان دادن اوست بیخشونت و درشتی بلکه به ملایمت و شکر گذاري عفو. و قول او (ذلک) اشارتست بحکم بترك قصاص به
سبب عفو و اخذ دیت. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 685 و وجه آن که این حکم تخفیف است مر این امت را آنست که بر
امت موسی علیه السّلام قصاص واجب بوده است و بس. و بر امت عیسی علیه السّلام عفو واجب بوده است و بس. پس این امت
مخیر شد میان امور ثلثه تا افراط نباشد و تفریط نیز نباشد و ازین جهت مسمی شده است دین محمدي صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم به
أعدل الادیان. و دور نیست که تخفیف نسبت بدین موسی باشد و رحمت نسبت بدین عیسی و منافات نیست میان وجوب قصاص
که در صدر آیت مذکور است و تخفیف و تخییر که در آخر آیه مذکور است زیرا که قصاص واجبست أولا و عفو و دیت مسقط
اویند یا آن که مراد از وجوب قصاص عدم جواز تعدیست در قصاص به قرینه سبب نزول و بهتر آنست که گفته شود که مراد از
کتب وجوب تخییریست نه عینی و وجوب تخییري منافات ندارد به تخییر بلکه موقوفست بر آن. و اعتداء بمعنی ظلم است و اینجا
مراد قتل جا نیست و (ذلک) اشارتست به عفو یعنی که بکشد جانی را بعد از آن که عفو کرده باشد از و مر او راست عذاب عظیم
«1» اخروي یا دنیوي که قتل اوست و به قصاص قتل جانی بنا بر سقوط حق او در قتل جانی به عفو. و مخفی نیست که آیت مذکوره
دالست بر وجوب قصاص در قتل آزاد
1) خلاصه مفاد آیه کریمه اموریست __________________________________________________)
بشرح زیر: 1- ظاهر از قوله تعالی (فِی الْقَتْلی کسانی است که عمدا مقتول باشند. 2- ظاهر آیه دلالت میکند به تشریع قتل حر و
عبد و انثی به سبب قتل حر و عبد و انثی پس زن آزاد کشته میشود به سبب کشتن زن آزاد و امه به سبب کشتن امه. 3- مقتضاي
سیاق اطلاق آیه کریمه اینست که به سبب قتل عبد حر و حره مقتول نمیشود و هم چنین حر و حره مقتول نمیشود به سبب قتل امه
آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 686 به آزاد و بنده به بنده و زن بزن به شرایط معتبره و بر جواز عفو و اخذ دیت بر وجه
مشروع.
سورة البقرة آیه 179
الایۀ الثالثۀ قوله تعالی فی سورة البقرة ایضا وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ. یعنی مر شما راست در وجوب
قصاص زندگی عظیم اي صاحبان عقلها شاید که پرهیزکاري نمایید از خون ناحق. و قول او (حَیاةٌ) مبتداست و (لَکُمْ) خبر او و (فِی
خبر بعد از خبر یا متعلق به حیاة مقدم بر او جهت اهتمام یا به محذوفی که حیاة مفسر اوست یا به ظرف اول یا حال «1» ( الْقِصاصِ
است از فاعل او یعنی مر شما راست در قصاص و به سبب وجوب زندگی و وجه حصول حیات در قصاص آنست که هر گاه مردم
دانستند که قصاص واجبست ترك قتل میکنند پس آن کس که اگر قصاص نمیبود او را میکشتند
-4 مقتضاي ظهور قوله تعالی (فَمَنْ __________________________________________________
عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْءٌ) آنست قصاص در قتل عمدي حقیست به ولی دم که میتواند از قاتل عفو کند. 5- این که تشریع قصاص و
اباحۀ العفو عنه تسهیل امریست از حضرت باري تعالی. 6- این که پس از عفو ولی دم از قصاص قصاص کردن تعتدي بحکم الهی
و تعدي به مردم است به جهت سقوط حکم قصاص پس از تحقق عفو پس او راست عذاب الیم. 7- این که مقتضاي قوله تعالی
فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْءٌ عدم کفر قاتل است بمجرد قتل عمدي به جهت این که در آیه شریفه به قاتل اطلاق گردیده (مِنْ أَخِیهِ)
چنانچه باین معنی اشعار میدارد قوله فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ و قوله (تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ رَحْمَۀٌ). ( 1) القصاص من قص اثره تبعه و المراد
اتباع الجانی بجنایۀ و ان یفعل به مثل فعله من النفس و الطرف و الجرح فهو سبحانه جعل لحفظ الدماء و حقنها زواجر اخرویۀ و هی
ما ذکر من الوعید بالنار و زواجر دنیویۀ و هی القصاص فاشار الیه بهذه الآیۀ و غیرها بان فی تشریعه حیاة لکم یا اولی الالباب لعلکم
صفحه 315 از 346
تتقون. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 687 از کشتن خلاص میشود و آنان که داعیه قتل مردم دارند نیز از کشتن خلاص
میشوند بلکه بیشتر و نیز عادت چنان بود که به سبب کشتن یک کس جماعتی را میکشتند و قتل آن جماعت موجب قتل جماعت
دیگر میشد و فتنهها قایم میگشت چنانکه در سبب نزول این آیت سابقه اشارتست به آن پس به سبب وجوب قصاص بر وجه
مساوات خلق بسیار از کشتن خلاص میشوند. و بر هر تقدیر تنوین حیاة از براي تعظیم و تکثیر است و دالست بر آن که در قصاص
حیات عظیم است. و الحق این آیت از جمله آیاتیست که واقعند در طبقه اعلی از بلاغت و فصاحت از جهت دلالت او بر بودن احد
متنافیین محل دیگري زیرا که قصاص با آن که قتل است و منافی حیاتست محل او شده. در تعریف جنس القصاص و تنکیر حیاة
اشارتست به آن که هر قصاص سبب چند حیاتست و نیز جریان احتمالات متعدده که مذکور شد موجب لطافت و جزالت کلام
است (لیذهب ذهن السامع کل مذهب ممکن) و نیز در عدول باین کلام از کلام مشهور میان بلغا در اداي این مضمون و آن قول
ایشانست (القتل انفی للقتل) به سبب وجوهی که ارباب عربیت در محلش ایراد نمودهاند از اسباب زیادتی حسن این نظم است و در
تعقیب او به ندا اولی الالباب و خطاب ایشان اشعار است به آن که مخاطب این کلام بلاغت نظام غیر عقلاء نشاید و ادراك معانی
دقیقه و نکات انیقه او از غیر فصحاء و بلغا نیاید. و در قول او (لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ) اشارتست به آن که احاطه فهم ایشان نیز به دقایق این
کلام کما ینبغی محقق و متفق نیست چنانکه فرموده است (وَ لا یُحِیطُونَ بِشَ یْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِما شاءَ). آیات الأحکام (الجرجانی)،
بر وجه مساوات و حکمت آن. «1» ج 2، ص: 688 و مخفی نماند که آیت مذکوره دلالت میکند بر وجوب قصاص
سورة بنی اسرائیل آیه 33
الایۀ الرابعۀ قوله تعالی فی سورة بنی اسرائیل وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فَلا
یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کانَ مَنْصُوراً. یعنی مکشید صاحب نفسی را که حرام گردانیده است خداي تعالی کشتن او را مگر به حقی از
حقوق که موجب کشتن او گردد و آن کس که کشته شود در حالتی که ستم کرده شده باشد پس بتحقیق بگردانیم از براي وارث
او حجتی و غالبیتی در قصاص کردن قاتل او پس باید که تجاوز نکند از حد شرع آن در قتل برین وجه که بطریق ظلم کسی را
نکشد به درستی که ولی مقتول هست یاري داده شده از جانب خداي تعالی در قصاص قاتل. بدان که مفعول حرم یا ضمیر عاید به
موصول مقدر است یعنی (حرم اللَّه قتلها) و قول او (إِلَّا بِالْحَقِّ) استثناءست از مقدري متعلق بقول او (لا تضلّوا) یعنی لا تقتلوا بوجه
من الوجوه الا بالحق بهتر آنست که متعلق باشد (بلا تقتلوا و حرم اللَّه) هر دو بر سبیل تنازع. و مراد از حق حقیست از حقوق شرعیه
( که مستوجب قتل شود مثل زناي (__________________________________________________ 1
آیه شریفه دلالت میکند به مطلب مهمی: باین معنی که غرض از تشریع قصاص حیاة جامعه بشري است به جهت این که زمانی که
قاتل دانست که در صورت تحقق قتل عمدي موجب اباحه دم خواهد شد نفس خود را از ارتکاب این عمل قبیح منع میکند و از
اینست که حکم تشریعی در خون مرد مسلم بر بینه و یمین مقرر گردیده است بخلاف اموال چنانچه اگر جامعه میداند که در قتل
عمدي قصاص تشریع شده است هر آینه خودشان را جلوگیري میکنند از ارتکاب چنین عمل قبیح. آیات الأحکام (الجرجانی)،
ج 2، ص: 689 محصنۀ وردت فطریۀ و کشتن کسی بطریق ظلم. و مراد از قتل بطریق ظلم کشتن است عمدا بغیر حق و مراد از ولی
و در قول او (فَلا .«1» مقتول وارث اوست. و مراد از سلطان تسلط و غالبیت است بر قاتل در قصاص او و اخذ دیت ازو و عفو از او
یُسْرِفْ) دو قرائتست: یا و تا اما بر قرائت اول ضمیر (یسرف) راجع است به قاتل و فاء از براي تفریع است یعنی پس باید که آن قاتل
تجاوز نکند از حد شرع برین وجه که مرتکب قتل بطریق ظلم نشود تا کشته نشود و بر این تقدیر ضمیر (انه) راجع است به ولی یا
مقتول ظلما یعنی پس به درستی که ولی مقتول ظلما یا مقتول ظلما منصور است از جانب خداي تعالی به آن که واجب گردانیده
است قصاص قاتل او را و باختیار وارث او. و احتمال دارد که ضمیر یسرف راجع باشد به ولی مقتول ظلما وفاء فصیحه باشد یا از
صفحه 316 از 346
براي تفریع و ضمیر انه راجع به مقتول اسرافا یعنی باید که وارث آن مقتول تجاوز نکند از حد شرع در قتل برین وجه که غیر قاتل او
را بکشد یا به سبب یکی جماعتی را بکشد بیرد فاضل دیت یا به سبب زنی مردي را بکشد بیرد فاضل دیت. و اما بر قرائت دوم
ظاهر آنست که تسرف خطاب باشد بهر کس که صلاحیت خطاب
1) به جهت این که اعطاء سلطنت به __________________________________________________)
ولی دم مقتول شامل است به تسلط بر قصاص در صورت قتل عمدي و تسلط بر اخذ دیه در صورت قتل خطائی و تسلط بر عفو از
قصاص با تبدیل بدیه یا عفو محض بدون اخذ دیه و بهر حال دلیل خاص نیست بر این که مراد از سلطنت قصاص است فقط. آیات
الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 690 دارد بطریق خطاب بودن و ضمیر انه راجع باشد مقتول (اسرافا) یعنی اسراف مکنید در کشتن از
جهت آن که کسی به اسراف و ظلم کشته شود و منصور باشد از جانب خداي تعالی به انتقام او از قاتل بطریق قصاص. و آیت
مذکوره دالست بر تحریم قتل بغیر حق و جواز قصاص او مر وارث مقتول را.
سورة النساء آیه 93
الایۀ الخامسۀ قوله تعالی فی سورة النساء وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً
عَظِیماً. یعنی آن کس که بکشد مؤمنی را در حالتی که قصد کشتن او کرده باشد پس جزاي آن کس عذاب دوزخ است در حالتی
که جاوید بماند در دوزخ و خشم کند خداي تعالی بر او و دور گرداند او را از رحمت خود و مهیا گرداند از براي او عذاب بزرگ.
بعض مفسران گفتهاند که سبب نزول این آیت آن بود که مقیس بن ضبابه برادر خود هشام را کشته یافت در میان بنی النجار و قاتل
او معلوم نبود کیفیت حال را به عرض رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم رساندند آن حضرت امر فرمود بنی النجار را که دیت
او را به برادرش دهند و برادر او را به اتفاق مرد مسلمی جهت اخذ دیت فرستاد آن جماعت قبول نموده صد شتر تسلیم نمودند و
چون ایشان شتران را گرفته به نزدیک مدینه رسیدند مقیس آن مرد مسلم را که همراه بود کشت و صد شتر را رانده مرتد شد و به
مکه رفت پس این آیت نازل شد. و مراد از قتل عمد نزد محققان اصحاب ما فعلیست که نسبت به کسی واقع شود و فاعل قصد قتل
آن کس کرده باشد و کشته شود به آن فعل خواه به آلت حدید باشد و خواه بغیر حدید و خواه کشته شدن کسی بمثل آن فعل و
آن آلت معتاد باشد آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 691 و خواه نباشد. و اما قتل کسی بیقصد ایقاع اصل فعل بر او بلکه
بقصد ایقاع فعل بر دیگري قتل خطاست. و قتل کسی بقصد ایقاع اصل فعل بر او از براي غرض دیگر مثل تأدیب او نه از براي قتل
او شبیه عمد است و حکم (اول) قصاص است یا دیت بر جانی و حکم (ثانی) دیت است بر عاقله جانی و حکم (ثالث) دیت است بر
جانی و متبادر از خلود در جهنم جاوید بودنست در عذاب دوزخ. و بر این تقدیر واجب باشد تأویل آیت مذکوره بحمل قتل مؤمن
چنانکه مرویست از امام صادق علیه السّلام در توجیه این آیت و متبادر است از نظم کلام یا بر .«1» بر قتل او از جهت ایمانش
استحلال قتل او که ارتداد است چنانکه مناسب سبب نزول مذکور است. یا بحمل خلود بر مکث طویل. یا حمل کلام بر مبالغه و
اغراق در قبح حال قاتل مؤمن عمدا بغیر حق زیرا که در علم کلام تحقیق یافته که مرتکب کبیره
1) به جهت این که وصف در کلمه __________________________________________________)
(مؤمنا) بوجه عنوانی مأخوذ گردیده نه بعنوان معرف و بدیهی است که وصف عنوانی مشعر به علیت است یعنی قتل عمدي به جهت
ایمان باشد نه به سبب اغراض دنیوي و بنا بر این قاتل کافر میباشد پس تقدیر آیت باین نحو است (و من یقتل رجلا مؤمنا لإیمانه
من دون غرض آخر فجزاؤه جهنم) یعنی کسی که بکشد مرد مؤمنی را به جهت ایمان او از روي قصد و اراده بدون این که قتل او از
جهت اغراض مال دنیا و اغراض شخصی باشد پس جزاء آن دوزخ است تفصیل فقه آیت را در کتاب اثبات الایات مشروحا بیان
پس آیت .«1» کردهایم مر طالبان را سزاست مراجعه به آن کتاب. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 692 مخلد نیست در نار
صفحه 317 از 346
دلالت میکند بر آن که کافر و مرتد مخلدند در نار. «2» مذکوره
1) بنا بر توجیهی که اشاره نمودیم __________________________________________________)
قاتل عمدي به جهت ایمان آوردن مقتول به خدا محکوم بکفر است. ( 2) آیه شریفه دلالت دارد بر این که قتل عمدي به جهت
ایمان آوردن مقتول به خدا مستحق خلود در آتش دوزخ است. و اما قتل به سبب اغراض شخصیه و به جهت مال دنیا مستحق عذاب
بوده ولی خلود نیست به جهت آن که غیر از کافر کسی مخلد نیست. و هم چنین دلالت دارد که قاتل مؤمن به جهت ایمان مقتول
موجب استحقاق غضب خدا و لعنت وي خواهد شد. و هم چنین خداوند بر قاتل عمدي به سبب قاتل مؤمن عذابی بزرگ مهیا کرده
است. (کفاره قتل عمدي) به قراري که از اخبار ائمه اطهار علیهم السلام استفاده میشود به قرار ذیل است: 1- صد نفر شتر که از
بچهگی گذشته و در سنهاي بالا باشند. 2- دویست رأس گاو. 3- هزار رأس گوسفند. 4- هزار مثقال طلا. 5- ده هزار مثقال نقره
هر یکی از اشیاء فوق ممکن باشد باید آن را پرداخت کنند. (کفاره قتل شبیه بعمد) به قراري که از اخبار ائمه هدي صلوات اللَّه
علیهم اجمعین مستفاد میشود. (سی و سه) نفر شتر که مادران آنها دو بار زاییده و شیرده باشند (یعنی شتري که بچهاش شیر خوار
باشد و بچه قبل از او هم از دو ساله تا سه ساله باشد) بعلاوه (سی و سه) نفر شتر که سنشان 3 یا 4 سال داشته باشند بعلاوه (سی و
چهار) نفر ماده که سن آنها شش ساله بوده و حامله هم باشند که جمعا صد نفر شتر کفاره قتل شبیه بعمد است. آیات الأحکام
(الجرجانی)، ج 2، ص: 693 و بر این که قتل مؤمن بر سبیل عمد بغیر حق موجب دخولست در نار جهنم و مستوجب غضب و سخط
الهی است.
سورة النساء آیه 92
الایۀ السادسۀ قوله تعالی فی سورة النساء ایضا وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ یَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلَّا خَطَأً وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِیرُ رَقَبَۀٍ مُؤْمِنَۀٍ وَ دِیَۀٌ
مُسَلَّمَۀٌ إِلی أَهْلِهِ إِلَّا أَنْ یَصَّدَّقُوا فَإِنْ کانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِیرُ رَقَبَۀٍ مُؤْمِنَۀٍ .. فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِ یامُ شَ هْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ تَوْبَۀً
مِنَ اللَّهِ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً. یعنی جایز نیست مر هیچ مؤمنی را که بکشد مؤمنی را مگر بر سبیل خطاء و آن کس که بکشد
مؤمنی را بطریق خطاء پس واجب شود بر او آزاد کردن بنده مؤمن جهت کفارت آن قتل و واجب شود بر او دیت آن قتل خطاء که
تسلیم کند آن را به وارثان آن مقتول مگر آن که ببخشند وارثان مقتول دیت را به قاتل و ابراء ذمه او کنند پس اگر باشد آن مقتول
از قوم کافر که دشمن باشند مر شما را و او مؤمن باشد پس واجب باشد بر قاتل آزاد کردن بنده مؤمن نه دیت و اگر باشد مقتول از
قومی که میان شما و میان ایشان عهدي باشد مثل آن که اهل ذمه باشد پس واجب شود بر قاتل دیت آن قتل که تسلیم کند آن را
به وارثان مسلمان او و آزاد کردن بنده مؤمن نیز پس کسی که نیابد بنده مؤمن پس واجب شود بر او روزه داشتن دو ماه پیاپی.
مشروع گردانیده شده احکام مذکوره از جهت قبول کردن خداي تعالی توبه تایبان را و هست خداي تعالی دانا به احوال بندههاي
خود عمل کننده به حکمت در جزاي اعمال ایشان. ظاهر آنست که مراد از قول او (وَ ما کانَ) نفی جواز است در زمان آیات
و اختیار صیغه ماضی تنبیه است بر آن که عدم جواز قتل مذکور در ادیان سابقه نیز «1» الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 694 حال
و نصب او بر حالیت است یا مصدریت یا مفعول له بودن «3» و قول او (إِلَّا خَطَأً) مستثنی متصل است بحسب معنی .«2» واقع بوده
یعنی (ان یقتل مؤمنا متصفا بصفۀ الا خاطئا فیه) یا (نوعا من انواع القتل الا قتل خطاء (یا) به سبب من الاسباب الا الخطاء فیه) یعنی
مؤاخذه میگردد مؤمن بقتل مؤمن در جمیع احوال مگر در حالتی که خطا کننده باشد در آن قتل یا بجمیع انواع قتل مگر قتل خطاء
.«4» یا بجمیع علتها مگر به علت خطا کردن در آن قتل و وجه حمل او بر مستثنی منقطع ظاهر نیست
1) بلکه مراد از نفی در قول خداي __________________________________________________)
تعالی (وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ یَقْتُلَ) نفی وجود و تحقق قتل مؤمن به سبب ایمان همان شخص مقتول است مگر از روي خطا و غفلت.
صفحه 318 از 346
2) بلکه اتیان به صیغه فعل ماضی براي تثبیت و تحقیق عدم تحقق وجود قتل عمدي به سبب ایمان مقتول به خدا از شخص مؤمن )
است. ( 3) بلکه استثناء منقطع است و معناي جمله مستثنی و مستثنی منه به طوري که اشارت نمودیم بدین قرار است یعنی محقق
نمیشود از شخص مؤمن قتل مؤمن به جهت ایمان آوردن قاتل و مقتول به خدا و اعتقاد آنان به حرمت خون مرد مؤمن مگر در
صورت خطاء ( 4) بلکه حمل بر استثناء منقطع اظهر است زیرا که مدخول نفی لفظ کان است که افاده نبودن قتل مؤمن میکند در
صورت علم به ایمان مقتول و قتل خطائی به سبب بودن آن از روي جهل داخل بقتل عمدي نیست به جهت تضاد علم با جهل پس
استثناء امکان و تحقق قتل خطائی از مؤمن خارج از جنس مستثنی منه است و اینست مراد از استثناء منقطع و به عبارت اخري حاصل
معنی آیت بدین قرار است (ما تحقق من مؤمن ان یقتل مؤمنا بالقصد و الاختیار الا خطاء لغفلته عن کونه مؤمنا). آیات الأحکام
(الجرجانی)، ج 2، ص: 695 و قول او (فَتَحْرِیرُ رَقَبَۀٍ) فاعل فعل محذوفست یعنی (فیجب علیه تحریر رقبۀ) یعنی واجبست بر او کفارت
آن قتل خطا آزاد کردن بنده مؤمن. و قول او (إِلَّا أَنْ یَصَّدَّقُوا) نیز مستثنی متصل است از مقدري یعنی واجب است بر او تسلیم دیت
آن قتل خطا به وارثان مقتول در جمیع اوقات مگر در وقت تصدق وارثان دیت را بر ایشان. و (یصدقوا) در اصل (یتصدقوا) بوده
مثل (یطهروا) که در اصل (یتطهروا) بوده. و مراد از تصدق ابراء ایشانست ذمه قاتل را از دیت و تعبیر از ابراء به تصدق از براي
ترغیب است به آن زیرا که حکم تصدق دارد در ثواب و کیفیت و کمیت دیت قتل خطا یا سایر اقسام قتل در کتب فروع به تفصیل
مسطور است. و مراد از (قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ) کافران حربیست زیرا که متبادر از عداوت عداوت دینی است یعنی اگر آن مقتول مؤمن
باشد و وارثان او همه کافر حربی باشند دیت واجب نباشد بلکه کفارت واجب شود و بس. و مراد از قوم ثانی کافران معاهد است
یعنی کافران ذمی که جزیه قبول کرده باشند یا کافرانی که صلحی و عهدي واقع شده باشد میان ایشان و اهل اسلام. یعنی اگر قوم
او کافران معاهد باشند واجب باشد تسلیم دیت او نیز که هشت هزار درهم است به قوم او چنانکه مختار اصحاب ماست لیکن ظاهر
«1» آنست که دیت او مخصوص باشد به قوم مسلمین او اگر باشند زیرا که ظاهر آیت مذکوره
1) خلاصه مفاد آیه شریفه اموریست __________________________________________________)
بشرح زیر: 1- این که از شخص مؤمن عالم صاحب اختیار و اراده قتل شخص مؤمن به سبب ایمان وي تحقق نمییابد چنانچه ظاهر
قضیه مستثنی منه است (وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ یَقْتُلَ مُؤْمِناً). 2- این که صدور قتل مؤمن به سبب ایمان به خدا از شخص مؤمن بعنوان
خطا و اغراض [.....] آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 696 دالست بر آن که مقتول مذکور در این صورت نیز مؤمن باشد و
مقرر است که __________________________________________________ شخصیه و دنیویه
ممکن الوقوع است چنانچه ظاهر قضیه مستثنی است (إِلَّا خَطَأً). 3- این که قتل مؤمن بعنوان خطا موجب کفاره است. 4- این که
کفاره قتل خطائی آزاد کردن بنده مؤمن است. 5- این که قتل خطائی مستلزم وجوب اداي دیه قتل است به ولی مقتول. 6- این که
- مر قاتل خطائی راست رد دیه بر ولی مقتول مگر این که ولی مقتول با مسالمت رفتار دیه قتل را به قاتل ببخشد و احسان کند. 7
این که کفاره قتل خطائی مرتبه است چنانچه در آخر آیت به تصریح میفرماید (وَ تَحْرِیرُ رَقَبَۀٍ مُؤْمِنَۀٍ فَمَنْ لَمْ یَجِ دْ فَصِ یامُ شَ هْرَیْنِ
مُتَتابِعَیْنِ). 8- این که مقتضاي ظهور آیه اعتبار ایمان است در بنده آزاد شده. 9- این که مقتضاي ظهور آیه شریفه جواز عفو ولی
- مقتول است از دیه قتل خطائی (إِلَّا أَنْ یَصَّدَّقُوا) یعنی مگر این که ولی دم احسان کند به قاتل به عفو کردن از دیه مقتول. 10
مقتضاي ظهور قوله تعالی فَإِنْ کانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِیرُ رَقَبَۀٍ مُؤْمِنَۀٍ سقوط دیه قتل مؤمن خطائی است در صورتی
که همان مؤمن مقتول از قومی باشد که با مسلمانان عداوتی داشته باشد یعنی از قوم کفار باشد بدون این که ولی دم مسلم داشته
باشد و قد یوجه ذلک (عدم الدیۀ) بان هذا المؤمن قد غرر بنفسه حیث سکن مع قوم أوجب اللَّه مقاتلتهم و قتلهم و من امر بقتله فلا
دیۀ علی قاتله المأمور بذلک و من ثم لا دیۀ لمن تترس به الکفار من المسلمین (کما عن الشیخ الطوسی فی الخلاف). 11 - مقتضاي
عود ضمیر کان بقول خداي تعالی (مُؤْمِناً خَطَأً) وجوب دیه و کفاره است در قتل کافر از روي خطا. از اهل ذمه و معاهد و دیه آن
صفحه 319 از 346
مقتول راجع به ورثه مسلم است و در صورت نبودن وارث مسلم راجع به بیت المال مسلمین و امام (ع) است. 12 - مقتضاي اطلاق
قوله (فَمَنْ لَمْ یَجِدْ) عدم تمکن به عتق رقبه مؤمن است هر چند با خریدن آن باشد. 13 - مقتضاي اطلاق قوله تعالی (مُتَتابِعَیْنِ) کفایۀ
صدق تتابع شهرین است هر چند آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 697 میراث مؤمن به کافر نمیرسد از جهت حدیث نبوي
صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که (لا توارث بین اهل ملتین) یعنی میراث نبرند از یکدیگر اهل دو ملت با آن که اگر مقتول مذکور
کافر باشد باید که قتل او موجب کفارت نشود. و مراد از عدم وجدان رقبه مؤمن آنست که مالک نباشد رقبه مؤمن را و قیمت او را
نیز که زیاده باشد از قوت روز او و جامه ضروري و مسکن ضروري او از خادم ضروري او نیز اگر محتاج باشد به خادم به سبب
مرضی یا به سبب علو مرتبه بحسب عادت. و مراد از تتابع شهرین اتصال یک ماه است یا یک روز از ماه دوم چنانکه در مثل این
مقام مذکور شد. و اگر قادر نباشد بر روزه دو ماه پیاپی واجب باشد طعام شصت مسکین چنانکه گذشت بنا بر ادله معتبره و ظاهرا
عدم تعرض به او اینجا اکتفاء کردنست به نظایر این مقام. و ظاهر آنست که قول او (تَوْبَۀً مِنَ اللَّهِ) مفعول له فعل محذوفست یعنی
(شرع هذه الاحکام للعباد توبۀ من اللَّه) و توبه از جانب خداي تعالی رحمت است
__________________________________________________به اتصال ماه دوم باشد بماه اول
بواسطه یک روز بلکه مراد از تتابع شهرین همین اتصال شهر اول بشهر ثانی است (و هذا یحصل باتصال صیام الاول بالثانی و لو
بصیام یوم الاول منه لان المأمور به هو التتابع بین الشهرین لا بین جمیع أیامها). 14 - مقتضاي انتصاب (تَوْبَۀً مِنَ اللَّهِ) کفاره بودن عتق
رقبه مؤمنۀ و صیام شهرین متتابعین از گناه قتل خطائی است و البته بدیهی است که عتق رقبه و یا صیام شهرین بعنوان در خواست
مغفرت از ارتکاب چنین قتل است که به جهت تقصیر در تحرز از اقدام به اموري موجب قتل بوده است. (و کان اللَّه علیما بالأشیاء و
بمصالح العباد حکیما فی هذه التکالیف). آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 698 و پوشیده نماند که آیت مذکوره دلالت
میکند بر آن که واجبست در قتل مؤمن بر سبیل خطا کفارت که آزاد کردن یک بنده مؤمن است و تسلیم دیت قتل خطاء به
وارثان مسلمان او اگر باشند خواه همه وارثان او مسلمان باشند و خواه بعضی مسلمان باشند و بعضی کافر باشند کفارت واجب شود
1) خلاصه مفاد .«__________________________________________________) 1» و بس نه دیت
آیه شریفه اموریست بشرح ذیل: 1- قتل نفس مؤمن از روي عمد به علت ایمان از مؤمن سر نمیزند. 2- و در موقع قتل خطائی باید
غلام مؤمن آزاد کرده شود و خونبها پرداخت گردد مگر این که خونبها را وارث به قاتل ببخشد. 3- اگر قوم و قبیله مقتول کافر
باشند و در میان عهد و پیمان هم نباشند خونبها لازم نیست فقط باید غلام آزاد شود. 4- اگر با قوم و قبیله مقتول عهد و پیمان باشد
دادن دیه و آزاد کردن غلام مؤمن واجب است. 5- چنانچه غلام پیدا نشود قاتل باید دو ماه روزه متصل بگیرد. 6- مقدار خونبها
قتل خطائی که در شرع مقرر است به قرار ذیل: بیست نفر شتر ماده که مادرشان دو بار حامله شوند. و بیست نفر شتر نر که، مادرشان
دو بار زاییده شیر ده باشند. بعلاوه سی نفر شتر ماده که مادرشان دو بار زاییده صاحب شیر باشند. بعلاوه که شتر که چهار سال سن
داشته باشند جمعا صد شتر میشوند. ولی در قتل شبیه به عمد و عمد خونبها از مال قاتل داده میشود. اما در قتل خطائی خونبها از
مال خویشاوند قاتل پرداخت میشود. خونبهاي فوق الذکر مخصوص مرد آزاد میباشد. خونبهاي زن آزاد در هر صورت نصف دیه
مرد است. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 699
سورة المائدة آیه 45
الایۀ السابعۀ قوله تعالی فی سورة المائدة وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فِیها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ
بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفَّارَةٌ لَهُ. یعنی واجب گردانیدهایم بر یهود در تورات آن را که نفس قصاص کرده شود
در مقابل نفس و چشم در مقابل چشم و بینی در مقابل بینی و گوش در مقابل گوش و دندان در مقابل دندان و جراحتها نیز محل
صفحه 320 از 346
قصاصاند پس کسی که تصدق کند به قصاص که حق اوست پس آن تصدق کفارتست مر گناهان او را. ظاهر آنست که ضمیر
(عَلَیْهِمْ) راجع است بیهود و ضمیر (فِیها) به تورات که در سابق مذکورند. و کلمه با در قول او (بِالنَّفْسِ) و نظایر او بمعنی مقابله
است یا سببیت و در جزء اول در معطوفات مذکوره دو قرائتست نصب به اعتبار لفظ اسم ان و رفع به اعتبار محلش و جزء ثانی
معطوفات مذکوره معطوفست بر خبر ان. و قول او (قِصاصٌ) مضاف الیه مضاف مقدر است یعنی ذات قصاص و قصاصات مذکوره
در نفس و اطراف اگر چه مکتوبند در تورات معتبر و معمولند در شرع ما نیز به اتفاق لیکن مخصصند به شرایط معتبره بر قصاص
نفس و اطراف و جروح __________________________________________________ دیه غلام و
کنیز ارزش خود آنهاست. مدت اداء دیه قتل خطائی سه سال وقت است. مدت اداء دیه قتل شبیه عمد دو سال وقت است. مدت اداء
دیه قتل عمدي یک سال است. در قتل خطاء و شبیه عمد وراث حق قصاص ندارند. در قتل عمد وراث مخیرند بین اخذ دیه و
قصاص. در قتل عمد توبه پذیرفته نمیشود. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 700 مثل مساوات در اسلام و حریت و غیر آن و
مساوات در صحت و فساد اطراف و در محل و مقدار اطراف و جروح و عدم اشتمال جروح بر غرر و خطر مثل خارصۀ و دامیۀ
بخلاف مثل هاشمۀ و منقلۀ به تفصیلی که در کتب اصحاب مذکور است بنا بر ادله معتبره. و ضمیر به راجع است به قصاص و ضمیر
هو راجع است به تصدق مذکور و ضمیر له راجع است بمن یعنی مر گناهان او را. و آیت مذکوره دالست بر وجوب قصاص در
.«1» نفس و اطراف و جراحات به شرایط معتبره در شریعت موسی علیه السّلام صریحا. و در شریعت ما التزامیا بنا بر اصالت عدم نسخ
و آن که به اجماع ثابت شده منسوخیت مجموع من حیث المجموع تورات و سایر کتب سابقه است نه منسوخیت هر یک از احکام
تورات و باقی کتب. و نیز لازم نمیآید تعبد پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم به شریعت پیغمبر سابق زیرا که موافقت در بعض
احکام اتفاقیست و آن چه ممنوع است نزد اکثر علماء اصول متابعت پیغمبر ماست صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم پیغمبران سابق را نه
موافقت در بعض احکام بحسب اتفاق.
1) بلکه ثبوت قصاص در اسلام به __________________________________________________)
نص آیه شریفه است به جهت این که خداوند متعال پس از تقریر حکم تورات اصلی در موضوع قتل و قطع عضو و جراحات
میفرماید وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ یعنی هر که طبق احکام منزله خدا حکم نکند از ظالمان خواهد بود. و
این بیان حاکی از تثبیت حکم است در شرع اسلامی پس آیه شریفه بدلالۀ لفظیه میفهماند ثبوت قصاص را در شرع محمدي (ص).
دالست بر آن که عفو کردن از جنایت و ترك قصاص افضل «1» آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 701 و نیز آیت مذکوره
است و کفارت گناهان عفو کننده است بنا بر تفصیل خداي تعالی در بخشیدن آن گناهان به برکت عفو از جنایت نه بر احباط که
باطل است نزد اهل حق چنانکه در علم کلام تحقیق یافته.
سوره شوري آیه 41
الایۀ الثامنۀ قوله تعالی فی سورة حم عسق وَ لَمَنِ انْتَ َ ص رَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِکَ ما عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ. یعنی هر آینه آن کسان که داد خود را
بستانند بعد از ظلمی که بر ایشان واقع شده باشد پس آن جماعت نیست بر ایشان هیچ راه مؤاخذه و اعتراضی بدان که لام در قول او
(لَمَنِ انْتَ َ ص رَ) ابتدائیست. و من موصوله است یا موصوفه که مبتدا واقع شده و انتصار داد ستدنست. و ضمیر (ظُلْمِهِ) راجع است بمن و
اضافه ظلم به او اضافه مصدر است به مفعول یعنی کسانی که داد خود بستانند از ظالمان خود. و کلمه ما از براي نفی جنس است و
من استغراقیست از براي تأکید نفی__________________________________________________
1) خلاصه مفاد آیه کریمه بشرح ذیل است: 1- این که در تورات نوشته شده که قاتل در عوض مقتول باید بقتل برسد در برابر هر )
چیز از چشم و بینی و دندان و سایر جراحات باید بمثل آن قصاص شود. 2- احکام مذکوره در تورات در شرع اسلامی هم جاري
صفحه 321 از 346
است ولی در اسلام گرفتن دیه مجاز است صلحا. 3- بخشیدن قصاص کفاره گناهان او خواهد بود. 4- هر کس بخلاف احکام الهی
حکم و قضاوت کند ظالم است. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 702 و عموم و سبیل اسم ما و (علیهم) خبر او مقدم بر او از
جهت اهتمام. و این آیت دلالت میکند بر آن که کسی داد خود را از ظالم بستاند و استیفاء حق خود نماید بهر وجه که میسر شود
خواه بحکم حاکم و خواه بغیر آن خواه در طرف و خواه در جرح و خواه در مال مؤاخذه نباشد بر او عند اللَّه بشرط آن که تعدي
.«1» ننماید
سوره شوري آیه 40
الایۀ التاسعۀ قوله تعالی فی سورة حم عسق ایضا وَ جَزاءُ سَیِّئَۀٍ سَیِّئَۀٌ مِثْلُها فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ. یعنی و
جزاي عمل بدي عمل بدیست مثل آن عمل بد پس کسی که عفو کند از عمل بد کسی و مستقیم باشد بر آن عفو پس مزد او
واجب باشد بر خداي تعالی به درستی که خداي تعالی دوست نمیدارد ستم کاران را. مراد از سیئه اول معنی حقیقی اوست یعنی
عمل نامشروع نسبت به کسی. و مراد از سیئه دوم عمل مشروع است که در مقابل آن عمل نامشروع واقع شود و تسمیه او به سیئه بر
سبیل مشاکله و مجاز است. یا مراد از او معنی لغوي اوست نسبت به صاحب سیئه اول جزاي عمل بد
1) وجه دلالۀ آیه شریفه بر جواز __________________________________________________)
استیفاء دادخواه حق خود را از ظالم بهر کیفیت میسر باشد اینست که مصدر (ظلم) اضافه شده به مفعول افاده عموم میکند. حاصل
معنی اینست هر شخص که بعد از مظلوم شدن بخواهد انتقام بکشد و بقدر مظلومیت از ظالم انتقام بگیرد براي آنها هیچ کس
نمیتواند عیب گرفته عتاب کند و یا براي عذاب کردن به آنها هیچ کس راه ندارد زیرا حق خود را گرفته است از اینست که
مظلوم اگر بخواهد بقدر ظلمی که به او شده قصاص کند کسی نمیتواند متعرض او شود. و حق از هر قبیل باشد مقدم بر همه چیز
است باید انسان از حق خود دفاع کند و گر نه بنفس خود ظلم کرده است. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 703 نامشروع
نسبت به کسی عمل بدیست نسبت به صاحب عمل اول اگر چه این عمل مشروع است. و قول او (مثلها) تنبیه است بر آن که در
جزاء ایذاء کسی اکتفاء باید کرد به ایذاء مانند آن و از آن تعدي نباید کرد. و ظاهر آنست که قول او (إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ) تأکید
منع است از تعدي از مثل یعنی متعدي از مثل ظالم است و خداي تعالی ظالمان را دوست نمیدارد. و قول او (فَمَنْ عُفِیَ) جمله
معترضه است جهت بیان آن که عفو کردن از بدي مردم بهتر است از انتقام کشیدن از ایشان زیرا که موجب اجر است بر خداي
آن لیکن عفو «1» تعالی بر وجهی که مناسب کرم او باشد. و این آیت نیز دلالت میکند بر آن که جایز است انتقام بد به بدي مثل
کردن افضل است.
سورة المؤمنین آیه 12 تا 14
الایۀ العاشرة قوله تعالی فی سورة المؤمنین وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَۀٍ مِنْ طِینٍ ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَۀً فِی قَرارٍ مَکِینٍ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَۀَ عَلَقَۀً
فَخَلَقْنَا الْعَلَقَۀَ مُضْ غَۀً فَخَلَقْنَا الْمُضْ غَۀَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَ نُ الْخالِقِینَ.
1) در صورتی که آن اعمال بد __________________________________________________)
صادر شده از ظالم از منهیات اولیه نباشد (مثل اعمال خشب و نحو آن) به جهت این که قصاص بمثل در این اعمال ناشایسته تشریع
نشده است بلکه کیفر مخصوص در شرع مقدس اسلامی مقرر شده است باید به آن عمل نمود. خلاصه مفاد آیه کریمه بشرح زیر
است: 1- هر بدي را باید بهمان مقدار مؤاخذه کرد مگر در موارد مخصوصی که در شرع از مؤاخذه بمثل آنها نهی شده است
(مانند اعمال خشب مطلقا). 2- عفو بهتر از انتقامست که مبادا در مقابل بمثل تجاوزي رخ دهد. 3- خداي عادل متجاوز از حق و
صفحه 322 از 346
ظالم را دوست نمیدارد. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 704 یعنی هر آینه بتحقیق آفریدیم ما آدمی را از خلاصه که کل
است. بعد از آن گردانیدیم فرزندان او را از نطفه که قرار گیرد در محل استوار که رحم است. بعد از آن گردانیدیم آن نطفه را
خون بسته پس گردانیدیم آن خون بسته را گوشت خائیده. پس گردانیدیم آن گوشت خائیده را استخوانها. پس پوشانیدیم آن
استخوانها را گوشت. بعد از آن گردانیدیم او را مخلوق دیگر. پس بزرگست خداي تعالی که بهترین آفرینندگانست. (بدان که) لام
لقد خلقنا لام تأکید است در جواب قسم محذوف یعنی (و اللَّه لقد خلقنا). و مراد از (انسان) هیکل محسوس است و سلاله از سل
است بمعنی بر کشیدن یعنی زبده و خلاصه چیزي. و (من) اول ابتدائیست و (من) ثانی بیانی است یا ابتدائی یا صله سلاله یعنی خلق
کردیم آدمی را از خلاصه که کل است یا خلاصه مخلوق از کل یا خلاصه که بر کشیده شده است از کل ضمیر (جعلناه) راجع
است به انسان بحذف مضاف و نطفه منصوبست به نزع خافض یعنی گردانیدیم نسل او را از نطفه. و دور نیست که ضمیر جعلناه
راجع باشد به انسان بتقدیر من بطریق حذف و ایصال یعنی گردانیدیم از ایشان نطفه. و مراد از قرار محل قرار است و (کمین) بمعنی
محکم و استوار صفت اوست. و مراد از او رحم مادر است یا صلب پدر و کلمه (ثم) بعد از و مؤید احتمال آخرست. آیات الأحکام
(الجرجانی)، ج 2، ص: 705 و در دو لفظ (عظاما) چهار قرائتست صیغه جمع در هر دو و صیغه مفرد در هر دو و اول جمع و ثانی
مفرد و عکس و قول او (کسونا) احتمال دارد که بمعنی ستر باشد و (لحما) بمعنی بلحم و احتمال دارد که عظام و لحم هر دو
استعاره بالکنایه باشند و (کسونا) استعاره تخیلیه. و مراد از (انشاء) نیز خلق است و خلق آخر بمعنی مخلوق آخر مفعول به اوست یا
بمعنی مصدري مفعول مطلق یعنی خلق کردیم او را و گردانیدیم مخلوق دیگر به نفخ روح در او و متعلق گردانیدن نفس ناطقه به او
و یا خلق کردیم او را خلق کردن دیگر و بر هر تقدیر لفظ آخر اشارتست به آن که ماهیت انسان مغایر ماهیۀ نطفه و مغیرات او که
جماداتند. و (تبارك) بمعنی تعظیم و تعالی است و لفظ (خالقین) تنبیه است بر آن که غیر خداي تعالی خالقان هستند زیرا که عباد
خالق افعال اختیاریه خودند بمذهب اهل حق. و کلمه (ثم) در اول بمعنی تراخی در زمان است و در ثانی بمعنی تراخی در رتبه یا
تراخی در زمان و در ثالث بمعنی تراخی در رتبه. و فاها اشارتند بعدم تراخی زمانی و رتبی نسبت به آن تراخیها و به قرب مراتب
مذکوره در استعداد و فاء آخر از براي تفریع است. و در قول او (فَتَبارَكَ اللَّهُ) التفاتست از تکلم به غیبت. و مخفی نماند که اکثر
اصحاب ما استدلال کردهاند به آیت مذکوره بر آن که دیت جنین منقسم است بر مراتب انتقالات او که مذکور است در این آیت
که چون ثابت شده است که کسی بترساند مردي را که جماع میکند «1» بر این آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 706 وجه
1) مقتضاي تقسیم مراتب انتقالات __________________________________________________)
پنجگانه نطفه انسانی و وصول آن بحد کمال با طی این مراتب در مدت مقرره توزیع دیه کامله به تعداد مراتب انتقال جنین تا بحد
کمال بدین قرار است: 1- دیه نطفه واقعه در رحم در صورت اسقاط آن بیست دینار. 2- دیه علقه چهل دینار. 3- دیه مضغه شصت
دینار. 4- دیه استخوان شده هشتاد دینار. 5- دیه جنین کامل شده صد دینار. 6- دیه انسان زنده یعنی روح داخل شده هزار دینار یا
ده هزار درهم است اگر از طایفه ذکور باشد و اگر از طایفه اناث باشد نصف آن میدهند و اگر زن حامله کشته شود و معلوم نشود
که حمل او از قبیل ذکور است یا از قبیل اناث پس دیه آن نصف دیه ذکور و نصف دیه اناث است علاوه از دیه زن. و إلی ذلک
یرشدنا ما عن مسمع عن ابی عبد اللَّه علیه السلام قال: قضی امیر المؤمنین علیه السلام ان دیۀ الجنین مائۀ دینار و جعل منی الرجل إلی
ان یکون جنینا خمسۀ اجزاء فاذا کان جنینا قبل ان تلجه الروح مائۀ دینار فذلک ان اللَّه عز و جل خلق الانسان من سلالۀ و هی النطفۀ
فهو جزء ثم علقۀ فهو جزءان ثم مضغۀ فهو ثلاثۀ اجزاء ثم عظاما فهو اربعۀ اجزاء ثم یکسی لحما فحینئذ تم جنینا فکملت له خمسۀ
اجزاء مائۀ دینار و المائۀ دینار خمسۀ اجزاء. فجعل للنطفۀ خمس المائۀ عشرین دینارا. و للعلقۀ خمسی المائۀ اربعین دینارا. و للمضغۀ
ثلاثۀ اخماس المائۀ ستین دینارا. و للعظم اربعۀ اخماس المائۀ ثمانین دینارا. فاذا کسی اللحم کانت له مائۀ کاملۀ فاذا انشاء فیه خلقا
آخر و هو الروح فهو حینئذ نفس الف دینار اذا کان ذکرا. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 707 با حلیله خود چنانکه انزال کند
صفحه 323 از 346
و منی او ضایع شود واجب شود بر آن کس ده دینار دیت آن منی. و لهذا بعضی فقهاء برینند که اگر مرد عزل کند از حره بیاذن او
واجب شود بر او دیت آن منی ده دینار از اینجا معلوم میشود که دیت منی پیش از آن که در رحم قرار گیرد ده دینار است. و
ظاهر آنست که سبب قرار گرفتن در رحم ده دینار دیگر بیفزاید پس دیت نطفه که قرار گرفته باشد در رحم بیست دینار باشد و
مرتبه علقه دو مقدار مرتبه نطفه رحم است پس دیت علقه چهل دینار باشد و هر یک از مراتب دیگر زایده است بر مرتبه فوق خود
به آن قدر که علقه زایده است بر نطفه رحم پس دیت مضغه شصت دینار باشد و دیت عظم هشتاد دینار باشد و دیت مرتبه نفخ
روح صد دینار و بعد از آن دیت کامله متعین گردد اگر پسر باشد نصف آن و اگر دختر باشد نصف مجموع دیتین اگر معلوم نشود
که پسر است یا دختر مثل __________________________________________________ و ان کان
انثی فخمسمائۀ دینار. و ان قتلت امرأة و هی حبلی و لم یسقط ولدها و لم یعلم اذکر هو ام انثی و لم یعلم ابعدها مات ام قبلها فدیته
نصفان نصف دیۀ الذکور و نصف دیۀ الانثی. مع دیۀ المرأة کاملۀ بعد ذلک و ذلک ستۀ اجزاء من الجنین. و افتی علیه السّلام فی
منی الرجل یفرغ من عرسه فیعزل عنها الماء و لم یزد ذلک نصف خمس المائۀ عشرة دنانیر و اذا افرغ فیها عشرین دینارا. و قضی فی
دیۀ جراح الجنین من حساب المائۀ علی ما یکون من جراح الذکر و الانثی الرجل و المرأة کاملۀ و جعل له فی قصاص جراحته و
معلقته علی قدر دیته و هی مائۀ دینار (الکافی ج 7 ص 342 ). آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 708 خنثی مشکل لیکن اکثر این
مقدمات محتاج است به بیان و بهتر آنست که تمسک جویند در بیان این احکام به روایات معتبره نبویه و امامیه علیهم السّلام.